به گزارش بخش خبری آروشا به نقل از خبرگزاری شانا،
از نفت چه می دانیم که این گونه بالا و پایین رفتن نرخ آن را دنبال می کنیم؟ به هیچ وجه به جز عدهای که به تناسب فعالیت شان باید از نفت و گاز بدانند، کسی هم برایش مهم هست که این ماده سیاه روغنی چقدر می ارزد و بشکه ای چند به فروش می رسد؟
شرکت روغن صنعت آروشا فروش و پخش محصولات مرتبط با روغن CLP در سراسر ایران
نیمساعتی میشود که دنیای مجازی گوشه مبل میخکوبم کرده تا کانالها را بالا و پایین کنم؛ عصر ایران، خبر فوری و چند کانال دیگر. کانالهایی که از آزادسازی حلب خبر دارند و از نرخ دلار و ارز و نفت میگویند. نفت، اوپک و دستاورد ایران! گوشی را به خود وامیگذارم و به ذهنم اجازه جولان میدهم؛ از نفت چه میدانیم که اینگونه بالا و پایین رفتن نرخ ان را دنبال میکنیم؟ اصلا به جز عدهای که به تناسب فعالیتشان باید از نفتوگاز بدانند، کسی هم برایش مهم هست که این ماده سیاه روغنی چقدر میارزد و بشکهای چند به فروش میرسد؟ دستور کات میدهم تا ذهنم بیشتر از این برایم سوال طرح نکند. همانطور که لیوان چای به دست به سمت تراس میروم تا مثل هرشب سکوت شهرم را به نظاره بنشینم، فکری سر ذوقم میآورد؛ پرسشهایم را از مردم همین کوچه و خیابان میپرسم. پس قرار من و مردم شهرم، فردا در همین کوچهها و خیابانها که هر روز شاهد آدمهای اخمو! هستند.
«بهتره کمی تجدیدنظر کنیم» سمانه با قاطعیت این را میگوید و گذری میزند به دوران پهلوی اول. «ایران همیشه مشکل نفتی داشته، همیشه به یه شکلی. در دوران رضاشاه، انگلیسیها نفت جنوب رو بسته بودن و شوروی نفت شمال رو میخواست! الان هم عربستان فقط برای ضربه زدن به ما قیمت نفت رو پایین نگه میداره! چون سود خودش اصلا براش مهم نیست هر چند ظاهرا الان با تلاشهای وزیر نفت ما و یه سری سیاستهای بینالمللی کمی سر عقل اومده .اقتصاد ما متکی به نفته و انگار به همین سادگیام نمیتونیم از نفت بِکنیم! نفتی که نه زمانی که به 150دلار رسید نه الان که 50دلار تاثیرش تو زندگی مردم عادی با اما و اگر روبهرو بوده!» سمانه با کولهای بزرگ بر دوش از مترو پیاده میشود.
«جوونای الان ماشاا... همه چیزو میدوننها، دیدی چه بلبلزبون بود» شهناز، خانم مسنی است که کشف حجاب رضاشاه را با تصویری گنگ به خاطر دارد، کیفدستیاش را به گوشهای لم میدهد تا فاصلهاش را با من کم کند: «مادر منم میتونم سوالتو جواب بدهمها. جامعه ما لیاقته اینو داره که فقیر نداشته باشه، میشه با پول نفت خیلی کارا کرد. همین از بین بردن فقر بزرگترین کاره. نفت رو که همیشه میفروختن الانم باید بفروشن بالاخره چرخ مملکت باید بچرخه دیگه» گوشی مادربزرگ او را از دنیای نفتی بیرون میکشد و شروع میکند به قربانصدقه رفتن نوهاش؛ بهترین دنیای مادربزرگها. «دخترجان بهترین کار اینه که با پول نفت کارخونه راه بندازن، یه صنعت رو تقویت کنن تا پسرا و مردا برن سرکار تا من و امثال من با 50سال سن، تو مترو با این همه بار دستفروشی نکنیم» کیسه مشکی پر از جورابش را برمیدارد و از بین صندليها میگذرد و صدایش در میان جمعیت گم میشود.
به ایستگاه آخر میرسیم و سیل جمعیت از پلهها بالا میروند. همه عجله دارند برای رسیدن! سمانه، مادربزرگ و آن زن دستفروش ادمهای که شاید در نگاه اول به نظر برسد مسائلی از این دست برایشان اهمیتی ندارد، اما چه خوب که هرکدام در حد و اندازههای تجربهشان به این مسائل اعتنا میکنند. در همین تفکرات سیر میکنم که همهمه تعدادی جوان من را به خیابان برمیگرداند.
سر خیابان ستارخان فستفودی 20؛ «چاله برای پر کردن زیاد داریم. من کسی رو میشناسم که پول نداره بچهشو از بیمارستان مرخص کنه! واقعا نمیشه بخشی از درامد صرف کارایی بشه تا ما از این آدما دور و برمون نبینیم؟ من زیاد از صنعت نفت اطلاع ندارم. در مورد منابع مشترک هم مقصر همسایهها نیستن اگه بیشتر از ما برداشت میکنن چرا ما نباید برای این منابع برنامهریزی داشته باشیم؟» فرزاد سس را سرازیر میکند روی پیتزایش و شروع میکند به خوردن، با عینکی که به چشم دارد من را یاد بچه درسخوانهای مدرسه میاندازد. پژمان نوشابهای سفارش میدهد و رو به من میگوید: «تا زمانی که برنامهریزی دقیقی روی بقیه منابعمون نکردیم، مجبوریم که نفت بفروشیم بالاخره اقتصاد تکمحصولیه و باید تا زمانی که منابع دیگی واسه درامد ملی پیدا نکردیم از نفت بهره ببریم. واقعیت اینه که ما باید آیندهنگر باشیم، ما کشور غنی داریم چرا نباید روی موارد دیگهای سرمایهگذاری نکنیم. مگه منبع و پتانسیل کم داریم؟ من از صنعت نفت چیزی نمیدونم اما اینو خوب میدونم که نفت فقط واسه ما نیست و نسلهای دیگه هم از اون سهم دارن».
لینا که منتظره آماده شدن ساندویچاش است، حرفهای پژمان را تایید میکند و میگوید: «تا زمانی که زیر ساختهامون براساس و متکی بر نفته، رویه سالهای دور ادامه پیدا میکنه. ما منبع برای درآمدزایی کشور کم نداریم، اما انگاری تنبلیم و نمیخوایم روی اونا سرمایهگذاری کنیم و نفت واسمون راحتتره! من تخصصی از نفت ندارم و اطلاعاتم در حد همون استخراج و پالایش و صادراته .اما اینو میدونم که ما منابع مشترکی با همسایههامون داریم که یه جاهایی درموردشون کوتاهی کردیم مثل منبع گاز مشترک با قطر که قطریها بیشتر از ما بهرهبرداری کردن چون سریع از یه شرکت ایتالیایی مشاوره گرفتن و شروع کردن به استخراج» .پدرام همانطور که رمزش را وارد کارتخوان میکند، دوست دارد در بحث شرکت کند و اظهارنظری داشته باشد: «به نظر من یه جایی باید استخراج نفت رو کم یا اصلا قطع کنیم. چرا اون روز الان نباشه. ما خیلی چیزای دیگه واسه صادرات داریم؛زعفران،پسته، محصولات کشاورزی و دامداری، اصلا چرا دانش، صادر نکنیم.» صدای خنده فضای مغازه را پر میکند«حتما دانش بچههای پشتکنکوری مثل ما رو» و باز صدای خنده «وقتی خودمون اینطور ناباوریم خب معلومه که باید منتظر بالا رفتن نرخ نفت باشیم تا اروم بگیریم و با پایین اومدنش دلمون بلرزه. من چیزی از صنعت نفت نمیدونم و از منابع اون خبر ندارم. اما اینو میدونم که بدجور وابسته به نفتیم».
«اما اطلاعات من از نفت زیاده؛ به اندازه دکلی که گم شد!» آرمین این را میگوید، شروع میکند به خنداندن بچهها «چرا همهچیز و به طنز میگیرید. داریم بحث جدی میکنیم» و دوباره آرمین است که پدرام را مخاطب قرار داده «ما یاد گرفتیم همهچیز رو طنز ببینیم؛ برادر من، مگه واقعیت تلختر از این هم داریم؟ امثال من واقعیتها رو به طنز میگن تا تلخیش گرفته شه» بحث داغی شروع شده و من، پسران دهه هفتادی را با میزگرد جنجالیشان تنها میگذارم تا از همشهریهای دیگرم جواب سوالم را بگیرم شاید انها نیز به اندازه پسران دهه هفتادی یا آن زن دستفروش وآن مادربزرگ، متعجبم کنند. شهریار روی یکی از نیمکتهای پارک نشسته و سیگاری را آتش زده «عربها چون منابع دیگهای ندارن نفت میفروشن اما ما که منابع زیادی داریم، نباید در این حد به نفت متکی باشیم، سالها این اشتباه رو کردیم و هنوز هم داریم ادامه میدیم؛ طلا، مس و حتی سیفیجات ما، میتونن منبع درامد ارزی باشن. در حال حاضر ما نیاز داریم تو عرصه صنعت قوی شیم و از این طریق کسب درامد ارزی داشته باشیم، درسته که آمریکا منابع نفتیشو استفاده نمیکنه اما داره از خاورمیانه زورگیری میکنه و ذخایرشونرو غارت میکنه؛ اما ما قدرت منطقهایم و کشور سرمایهداری از نظر منابع. هیچ کسی دوست نداره حقش ضایع شه ما هم میتونیم در منابع مشترکمون با بالا بردن صنعت و به روز کردن علم مهندسی مون از منابع بهره ببریم. ما باید پول نفت رو به صنعت تزریق کنیم و تو دنیا حرفی واسه گفتن داشته باشیم اونوقته که دیگه به صادرات نفت نیاز نداریم. هدف ما باید این باشه».
دوست شهریار میرسد و آنها از من و از آن نیمکت فاصله میگیرند تا جایی که دیده نمیشوند. سارا با عجله همانطور که شالش را دور گردنش محکم میکند به من نزدیک میشود آدرسی را نشانم میدهد. با او همراه میشوم تا راحتتر به آدرسش برسد و در مسیر همصحبت میشویم؛ «بهترین کار اینه که نفت رو ارزون صادر نکنیم. صادرات نفتخام یعنی فروش مجانی نفت چون میشه با پالایش و فراوری اون محصولات زیادی رو برای صادرات مهیا کرد که حتما بیشتر از خود نفت برامون درامد ارزی دارن. متاسفانه بیشتر ما با اینکه اقتصادمون با نفت میچرخه ازش اطلاع درستی نداریم و اونهم برمیگرده به کتابهای درسیمون؛ به شیمی و شیمی آلی که میتونه بخشی از اون به نفت اختصاص داشته باشه. متاسفانه ما بیشتر جاها کمکاری داشتیم و ضربه اون رو هم خوردیم یه نمونهاش همین منابع مشترکمون با همسایهها که کمکاریهای گذشته ما باعث شده اونا بیشتر بهرهبرداری کنن.» سارا به مقصد خود میرسد و من به جوابی تازه. گوشه خیابان به انتظار تاکسی میایستم. صدای ترمز و گفتن مقصد. به نیلوفر زنگ میزنم و از او میخواهم از دید خود جواب سوالاتم را برایم تلگرام کند. دوست دارم جوابهای بیشتری بگیرم. «آبجی شما تو وزارت نفت کار میکنید؟ سوالاتتون رو بگید شاید بتونم جواب بدم، آخه ما راننده تاکسیها یه جورایی دایره المعارفیم» «حالا که داریم چرا نفروشیم، فوقش تموم شد مثل خیلی از کشورا از انرژیهای جایگزین استفاده میکنیم؛ انرژی هستهای یا خورشیدی، البته الانم میشه از اینا استفاده کرد فقط باید بلد باشیم ازشون استفاده کنیم. من خیلی سر درنمییارم اما خداییش رواست یکی دیگه حقمون رو بخوره ما این همه مهندس داریم چرا باید بذاریم یکی دیگه حقمون رو بخوره» چشمانم گرده شده و در سکوت محض به حرفهای راننده تاکسی گوش میدهم؛ مرد میانسالی که هرچنددقیقه یکبار لنگی را به سر و صورتش میکشد. کرایه را حساب میکنم و متعجبتر از قبل راهم را ادامه میدهم. شنیدن از انرژی هستهای و خورشیدی آن هم از یک راننده تاکسی میانسال که چهره آفتاب سوختهاش حکایت از فرازوفرودهای زندگی میدهد برایم عجیب بود. صدای گوشی من را به خود میآورد؛ نیلوفر در تلگرام سوالم را پاسخ داده «آمارها از بیکاری 75درصدی جوونا میگن. خب چرا نفتی که چرخ اقتصاد رو میچرخونه به این فکر نمیکنه که میشه از همین جوونا واسه اقتصاد بهتره استفاده کرد؟ به نظر من هر کدوم از جوونا میتونن قد نفت ارزآوری داشته باشن به شرطی که کارای زیربنایی کنیم و از این انرژی درست استفاده کنیم. اقتصاد نفتی یعنی همین چیزی که ما میبینیم چرا راههای دیگهرو امتحان نکنیم. 90درصد ما از صنعت نفت سردرنمیاریم اما هممون میدونیم که میشه ازش بهتر استفاده کرد، بهتر استفاده کردنش هم نیاز به برنامهریزی داره که کار متخصصهاست. همه اینایی که میگم برمیگرده به عرق ملیم که دوست دارم ایران بهترین باشه».
لیلا مهداد